سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا حسین(ع)

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد
رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت
را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم

 گل تقدیم شما

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار وسال نومبارک...

دلم شکست

لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید
رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ
ساتبریکل نو مبارک . . .

تبریک


[ یکشنبه 93/1/3 ] [ 11:48 صبح ] [ علی رونده ]

 

مولایم !

دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و

حنجره ام تو را فریاد می زند،تو که تجلی عشقی


قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی

کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم

تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی

ولادت ولی عصر


[ شنبه 92/10/21 ] [ 3:14 عصر ] [ علی رونده ]

 

ولادت ولی عصر


[ شنبه 92/10/21 ] [ 3:11 عصر ] [ علی رونده ]

بسم الله الرحمن الرحیم

شرایط زمان تولد امام زمان (علیه السلام) شرایط عادى نبود، زیرا طبق روایات منقول از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) مهدى آل محمد (علیه السلام)ـ آن که ستمگران را نابود و زمین را پر از عدل و داد مى کند ـ فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) است. از این رو دستگاه خلافت عباسى امام حسن عسکرى (علیه السلام) را در شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندى از ایشان به دنیا آید، او را بکشد، همان گونه که فرعون، در کمین بود تا اگر حضرت موسى (علیه السلام) به دنیا آید، او را به قتل برساند. در این شرایط خفقان و غیر عادى، حضرت مهدى (علیه السلام) مخفیانه به دنیا آمدند.

جریان تولد حضرت را حکیمه خاتون، دختر امام جواد (علیه السلام) و عمه ى امام حسن عسکرى (علیه السلام) این گونه بازگو کرده است:

«ابو محمد امام حسن عسکرى (علیه السلام)شخصى را دنبال من فرستاد که امشب ـ شب نیمه ى شعبان ـ براى افطار نزد ما بیا، زیرا خداوند امشب حجتش را آشکار مى کند. پرسیدم این مولود از چه کسى است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون. عرض کردم: من در نرجس خاتون آثار باردارى نمى بینم حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم.

من در حالى که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوى من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و خانواده ام هستى. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنى است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندى عطا مى کند که سرور و آقاى دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از این سخن من خجالت کشید.

بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسى از نیمه ى شب گذشت، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم، بعداز تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم; دیدم فجر اول طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این حال، به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا آشکار نشد؟! نزدیک بود شکى در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) از اتاق مجاور صدا زدند: اى عمه! شتاب مکن که موعود نزدیک است. من مشغول خواندن سوره «الم سجده» و «یس» شدم. در این هنگام ناگهان نرجس خاتون با ناراحتى از خواب بیدار شد. من او را به سینه چسباندم و نام خدا را بر زبان جارى کردم. امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: سوره ى قدر را برایش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس پرسیدم: حالت چطور است؟ گفت: آنچه مولایت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ى قدر را خواندم. کودک نیز در شکم مادر، همراه من سوره ى قدر را خواند که من ترسیدم. در این هنگام پرده ى نورى میان من و او کشیده شد، ناگاه متوجه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روى نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامى که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور. وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم، وى را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت: «اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله» پس از آن به امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سایر امامان معصوم (علیهم السلام) شهادت داد و چون به نام خود رسید فرمود: «اللهم انجزلى وعدى و اتمم لى امرى و ثبت و طأتى واملاء الارض بى عدلا و قسطاً» «پروردگارا! وعده ى مرا قطعى گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله ى من از عدل و داد پر کن.»

در روایت دیگرى آمده است: چون حضرت مهدى (علیه السلام) متولّد شد، نورى از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد، و مرغان سفید را دیدم که از آسمان به زیر مى آمدند و بال هاى خود را بر سر و روى و بدن آن حضرت مى مالیدند و پرواز مى کردند. پس امام حسن عسکرى (علیه السلام) مرا آواز داد که اى عمه! فرزند را برگیر و نزد من بیاور، چون برگرفتم، او را ختنه کرده و ناف بریده و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»


[ شنبه 92/10/21 ] [ 3:5 عصر ] [ علی رونده ]

پنداشته اند که ما ز خاموشانیم

همرنگ جماعت فراموشانیم

ما آرزوی کرب و بلا را داریم

با یاد حسینمان کفن پوشانیم

 

باز این چه شورش است ....


[ جمعه 92/8/17 ] [ 3:23 عصر ] [ علی رونده ]
   1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 12991
BR>