یا حسین(ع) |
به نام خدا ـ آقا ببخشید ! طرف نیم نگاهی به من انداخت و سری جنباند و با اشاره حالیم کرد که قدری صبر کنم . دور و بر میزش چند نفر ایستاده بودند واو هم داشت کارهای انها را راست و ریست می کرد . آقا ببخشید من عجله دارم سئوالی داشتم ـ بفرمایید ما اردو اومدیم ، اکثراً دانش آموز هستند . اگه بشه سه تا اتاق توی یه مدرسه می خواستیم طرف خیلی خونسر د گفت : نداریم ! - ندارید ؟! ... آقا یک کاریش بکن ! والله ما 20 ساعت راه رو کوبوندیم اومدیم مشهد اونوقت ... ـ ببین عزیز من ! ... اواخر شهریوره ! ... مدرسه ها رو داریم برای مهر آماده می کنیم . دو سه تا مدرسه است اونم خیلی دوره اونم تازه پره ! ـ حالا نمیشه یک کاریش بکنین ! ـ نه ! ... نَ دا ریم گیج و منگ آمدم بیرون . یک اتوبوس آدم منتظر من بودند که بروم و از ترمینال آنها را ببرم محل اسکان توی یک مدرسه ! آمدم بیرون کنار پیاده رو فقط یک چیز به ذهنم رسید برگشتم طرف امام رضا : ـ السلام علیک یا علی ابن موسی الرّضا المرتضی ... آقا خودت می دونی ... اینها زائرای خودتن ... ما هم خادم زائرای شما هستیم ... ( به من ربطی نداره !! ) ... ـ مردی آمد جلو .. چیه اخوی گرفته ای ! ما جرا را برایش گفتم دستم را گرفت و به سمتی برد و از دری وارد کرد ـ من راننده همین مرکزم ! از چند اتاق تو در تو عبور کردیم و رسیدیم به همان اتاق و همان آدم ! ( اسمش را گفت ) ـ آقای ... ببین برای این برادرمان چه کار می توانی بکنی ! طرف اصلاً گویا مرا چند دقیقه قبل ندیده بود ـ چند نفر هستین ـ 40 نفر ـ مدرسه دهخدا بغل ترمینال هست الآن خودم به سرایدارش میگم این هم نامهاش ! از تعجّب داشتم شاخ در میآوردم . این الآن میگفت نداریم و نمیشه و ... . داشتم از خوشحالی شاخ در میاوردم ! و ... آن سال ( سال 83 ) یکی از اردوهای خوبی بود که با محبّت امام رضا هیچ مشکلی از بابت هیچ چیز نداشتیم . [ جمعه 92/6/8 ] [ 4:45 عصر ] [ علی رونده ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |